زنگها براي كه به صدا در مي آيند

۱۳۸۷۱۰۰۳

وصف ِ بَزم ِ يلدا





وصف بزم يلدا

مجلس بزميست . بساط عرق و ورق به پا و چشم ها خمار و سرها ملول و بدن ها تلو تلو خوران از اين ور به آن ور مي لولند . عده اي پافشاري مي كنند كه مست نيستند و حواسشان سر جايشان است . نيش خندي گوشهء چشمانشان ، به حركات مست گونه ام مي نگرند و پوزخندي تمسخرگونه مي زنند . پيك ها پر و خالي مي شود . جعبهء سيگارها خالي شده است . موزيك زندهء تحميلي در گوشه اي از اين مجلس بزم مي نوازد و خود نمايي مي كند
اكنون موزيك زنده خاموش شده و به جايش گرامافوني اورجينال بر كف زمين ولوست و براي خودش مي خواند . دستور صادر مي شود : « كه صدايش زياد است ، پايين بياورش » . در راه ، پا مي رود بر گوشهء گرامافون اصل فرنگ . صدايش قطع مي شود و لحظه اي از نفس مي ايستد . شُك هايي پي در پي بر آن" اصلُ الشئ " وارد مي آيد ، ولي اين همه تلاش دكترگونه بي فايده مي نمايد . انگار نفس هاي آخر را مي زند
در پي اين اتفاق ، صاحب مجلس از دور لقبي جمع گونه بر مست خرابكار مي نهد :
چقدر پستيد شما مستان
چرا پا مي نهيد بر اين اصلان

مستِ پست در جواب مي گويد :
چه نيك است بهرِ يك پيشامد
نگذاريم لقب پست بر خويشاوند

دقايقي بعد صاحب مجلس مي گويد :
اصل است و نيست لنگه اش در بازار
از فرنگ آمده و رقمش هست دل آزار

مستِ پست در جواب مي گويد :
رقمش هر چه خواهد باشد ، ز جيبم مي دهم
حرمت خويش رقمش چند ، به جيبت مينهم
*
گر هم رفته ست به گا آن اورجينال
جيب من سوراخ ست و ندارم در آن يك دينار

شام را تناول مي كنند و مستِ پست در عالم تنهايي خودش فرو مي رود و طاقتش به سر مي رسد . صبر مي كند تا شام به اتمام رسد و ترك مجلس كند
مستِ پست پيش خودش مي گويد :
عجب! در گفتار مي شوي فداي جانشان
ليك در دل مي دهي فحش بر اجدادشان
*
افسوس كه نيست پردهء دلها سوراخ
تا كه بينم آيا فاك است يا كه بيلاخ

مستِ تنها ، حتي به قيمت در خيابان خوابيدن ، از مجلس مي گريزد و در پايان مي گويد :
شكوه و شكايتي نيست د ر كار
نكته اينجاست ، به جا نيست رفتار

و پس از گذشتي به خود مي گويد :
كس نپرسيد احوال من
كه چيست مشكل در كار من
**
نگفتند كه بيا حلش كنيم
چاره اي پيدا كنيم ، رفعش كنيم

مدتي بعد به صاحب مجلس خطاب مي كند كه :
چو نيستي اهل بيت ، شعر و نوشتار
سخن گويم تو را درين حيطهء گفتار
عجل كن بر شيوهء كردار تيمار
تا نباشد در تضاد كردار و پندار
***
نويسنده و طراح عكس : مهدي
يلداي 86

*****