زنگها براي كه به صدا در مي آيند

۱۳۸۵۰۷۲۹

پاييز

آفتاب از نفس افتاده و اشعه هاي آن كه خود را با نفس بريده به پنجره ها مي كوبند
هوايي كه نسيمي از سوز پاييزي در خود دارد و به تن رسوخ مي كند و آن را مي لرزاند
صداي خش خش برگهاي خشك شده و پير ، زير پا ، در بعد از ظهري ملايم ، همراه نسيمي لرز آور كه تن را مانند بيد مي لرزاند ، پيام آور دنيايي نو است
خورشيد زرد رنگي كه به سفيدي مي رود ، در آسمان آبي پر رنگتر از هميشه ، كه در انتظار پنهان شدن پشت ابرهاي از راه رسيده است
سكوت و آرامش ، و ملايمتي كه در بعد از ظهرهايش پيداست
و اينك بوي پاييز مي آيد...

*****